یه بچه تو بازی ادم بزرگا

(نقطه)

یه بچه تو بازی ادم بزرگا ...

همدم منه این چ بدی عکس گرفتم 

ساخته دست پدر مال ۲۵ سال پیش

یه بچه تو بازی ادم بزرگا ...

یه بچه تو بازی ادم بزرگا ...

بعضی وختا دوس دارم بعضیا هرچی شد طرف منو بگیرن حتی اگه حق با من نبود 

هم جنبه شنیدن حقیقتو دارم 

هم تحمل اینکه حق با من نیس

فقط نمیتونم ببینم  طرف من نیسی

#میدونم درست نیس ولی درسته:)

یه بچه تو بازی ادم بزرگا ...

میترسم از  گلایه کردن چون با گلایه جوابمو میدن تا حالا از کسیم گلایه نکردم  خب منطقیم هس  طرف میگه نکه یه زنگ بهم بزنی من باشم میگم خو تو چرا به من زنگ نزدی از خودش توقع نداره از اطرافیان داره چ جالب تو چ جوری چیزیو که نیستی توقع داری دیگران باشن بهم گف دلمو شکستی هرچی تلاش کردم بگم توام دلمو شکستی نتونستم  از لحاظ منطقم درس نیس  بخشید که دلتو شکوندم    #از این نوع جواب دادن متنفرم #تقصیر منه،  خودتو اذیت نکن    یه بچه تو بازی ادم بزرگا ...ادامه مطلب

یه بچه تو بازی ادم بزرگا ...

گاهی با خودت میگی این چرا اینقد با من خوبه به من توجه میکنه بعد دقت میکنی  میبینی کلن با همه همینتوره توام یکی مث همه

یه بچه تو بازی ادم بزرگا ...

یه جای بد لعنتی گیر افتادم اروم اروم کشیده شدم اینجا ولی متوجه نبودم یهو نیگا کردم به خودم دیدم شدم این یه مرده ی مزخرف.یهویی فهمیدم چیزایی که دوس داشتم و واقعن دوس داشتم دیگه دوس ندارم یه چیزایی دوره آن خب بحثشون جداس اما من چیزایی که پیوسته دوس داشتم دیگه دوس ندارم دیگه منو به وجد نمیارن دیگه برام اهمیتی نداره نزدیک به چیزایی شدم که تو عمرم سخت میخاستم اما گذاشتم کنار، کارم شد کنار گذاشتن،تموم ارزوهام نه به خواسته و درک خودم بدون فهمیدن من دیگه رنگ باختنکلی حس پیر شدن ودیر شدن و گذشتن دارم و... نمیفهمم چی شده؟ چم شده نمیدونم ضربه از کجا بوده شاید حق م یه بچه تو بازی ادم بزرگا ...ادامه مطلب

درد میکنه یه جایی ازم درد میکنه که نمیدونم کجا دلم میخاد هی بگم درد درد بنویسم غر بزنم ناله بزنم به رخ همه بکشم هی تو آهای شماها اینجای قلبم درد میکنه اونقد بگم که ازش زده شم اما باز یکی آین تو زندگی میکنه میگه بسه خفه شو انقد نگو درد درد درد...

#اول کبود میشم بعد ضربه میخورم!

#میخام بمیرم اما میترسم چون هیچی نیستم

 

یه بچه تو بازی ادم بزرگا ...

در درونم یه دختر لایه لایه زندگی میکند نه تنها پنهانش نکردم که تعدد شخصیت هایم باعث تعادل روحی ام شده اند.پیشترها پیش از کشف آین دخترک لایه لایه درونم میدان جنگ بود گمان میکردم یک نفرم پر از تناقض احساس گناه میکردم که چرا یک روز دنیای بیرون برایم محرک است واتش میگیرم وروز دیگر بدون بهانه خاکی سرد و خاموش.و لی حالا که فهمیدم آین افت و خیزهای متاثر از شخصیت های متعدد هس باد شده ام بین لایه هایم میوزم و همگی شان را نوازش میکنم

یه بچه تو بازی ادم بزرگا ...